شیخ وارد بیت خود شد و دید تعدادی از شیعیان ایرانی در خانه حضرت نشسته اند. رو به ابوتفخیذ کرد و فرمود :
یا اباتفخیذ، اینها چه میخواهند؟ ابو تفخیذ عرض کرد: وجوهات آورده اند.
شیخ پرسید : به دلار یا به ریال ؟ گفت : به دلار .شیخ فرمود : به خدا سوگند
نور ایمان را در چهره شان دیدم و بوی بهشت را از لباسشان استشمام کردم.
فردای آنروز شیخ دوباره وارد بیت خود شد و دید تعدادی دیگر از شیعیان ایرانی در خانه حضرت نشسته اند. رو به ابوتفخیذ کرد و فرمود :
یا اباتفخیذ، اینها دیگر چه میخواهند؟ ابو تفخیذ عرض کرد: عدّهای دیگر از
ایرانیان هستند که وجوهات آورده اند. شیخ پرسید : دوباره به دلار دیگر؟
گفت : نه متأسفانه اینبار به ریال .شیخ غضبناک شد و دستور داد
ریالهایشان بستانندی، بسوزانندی، و خودشان را با شمشییر به دو قسمت
نامساوی تقسیم کردندی،
اینچنین شیخ اقتصاد دانی داریم ما!!
No comments:
Post a Comment