Saturday, September 15, 2012

"نقولا بسیلی"به عنوان عامل اصلی تولید فیلم "بیگناهی مسلمانان" معرفی‌ شد.

نقولا ، که از اصحاب خاص امام نقی‌ میباشند، عامل اصلی‌ تولید فیلم توهین به پیامبر اسلام معرفی‌ شد. ایشان به عنوان نفوذی خود راا به حلقهٔ‌ یاران نزدیک آن حاضرت وارد کارد و پس از گرفتن اطلاعات، به ساختن این فیلم مبادرت ورزید.
گفتنی هست که "نقولا" اکنون در زندان سامرا تحت محافظت شدید نگهداری میشود.

Tuesday, September 11, 2012

شیخ اقتصاد دان

شیخ وارد بیت خود شد و دید تعدادی از شیعیان ایرانی در خانه حضرت نشسته اند. رو به ابوتفخیذ کرد و فرمود :
یا اباتفخیذ، اینها چه میخواهند؟ ابو تفخیذ عرض کرد: وجوهات آورده اند. شیخ پرسید : به دلار یا به ریال ؟ گفت : به دلار .شیخ فرمود : به خدا سوگند نور ایمان را در چهره شان دیدم و بوی بهشت را از لباسشان استشمام کردم.

فردای آنروز شیخ دوباره وارد بیت خود شد و دید تعدادی دیگر از شیعیان ایرانی در خانه حضرت نشسته اند. رو به ابوتفخیذ کرد و فرمود :
یا اباتفخیذ، اینها دیگر چه میخواهند؟ ابو تفخیذ عرض کرد: عدّه‌ای دیگر از ایرانیان هستند که وجوهات آورده اند. شیخ پرسید : دوباره به دلار دیگر؟ گفت : نه متأسفانه این‌بار به ریال .شیخ غضبناک شد و دستور داد ریال‌هایشان بستانندی، بسوزانندی، و خودشان را با شمشییر به دو قسمت نامساوی تقسیم کردندی،
اینچنین شیخ اقتصاد دانی‌ داریم ما!!

Friday, September 7, 2012

سفارت کانادا در تهران بسته شد

BBC:
وزارت امور خارجه کانادا در بیانیه‌ای، از بسته شدن سفارت این کشور در ایران خبر داده است.
در بیانیه‌ای که جان برد، وزیر امور خارجه کانادا، امروز، جمعه، هفتم سپتامبر منتشر کرد، آمده است: کانادا سفارتش در ایران را تعطیل می‌کند و دیپلمات‌های ایرانی در کانادا را "عنصر نامطلوب" می‌داند.
در این بیانیه آمده است: موضع کانادا در قبال رژیم ایران شناخته شده است. کانادا دولت ایران را مهم‌ترین تهدید برای صلح جهانی و امنیت دنیا می‌داند.
وزیر امور خارجه کانادا اضافه کرده است: رژیم ایران به طور فزاینده‌ای برای رژیم اسد (در سوریه) کمک‌های نظامی ارائه می‌کند؛ به طور مرتب وجود اسرائیل را تهدید می‌کند؛ دست به لفاظی‌های نژادپرستانه و ضدنژاد سامی می‌زند و نسل‌کشی را تهییج می‌کند.
او ایران را از جمله بدترین ناقضان حقوق بشر جهان خوانده که "به گروه‌های تروریستی پناه می‌دهد و از آنها حمایت مالی می‌کند."
در این بیانیه اضافه شده است: علاوه بر این، رژیم ایران بی‌اعتنایی آشکاری به معاهده وین و تضمین امنیت دیپلمات‌ها نشان داده است. در چنین شرایطی، کانادا نمی‌تواند به حضور دیپلماتیک در ایران ادامه دهد. دیپلمات‌های ما به عنوان افرادی غیرنظامی به کانادا خدمت می‌کنند و امنیت آنها در اولویت نخست ماست.

Thursday, August 9, 2012

ایران به فینال مسابقات تکواندو راه یافت. برزیل حذف شد.

با رای داوران، محمد باقری معتمد نسبت به دیه گو سیلوا عملکرد و تهاجم بهتری در مجموع چهار راند داشت.

Tuesday, August 7, 2012

با راه یافتن رضایی به فینال، پنجمین مدال ایران در المپیک لندن قطعی شد

قاسم رضایی، کشتی گیر فرنگی دسته 96 کیلوگرم ایران با شکست دادن یونیور استرادا از کوبا به فینال #المپیک راه یافت

Sunday, July 8, 2012

علی مصلحی به زور توسط چهار لباس شخصی ربوده شد


علی مصلحی به زور توسط چهار لباس شخصی ربوده شد
 جرس: با گذشت نزدیک به سه روز از ربودن علی مصلحی، روزنامه نگار و فعال سیاسی حامی جنبش سبز در کاشان، تاکنون هیچ اطلاعی از محل نگهداری و نهاد بازداشت کننده او در دست نیست. 
 خانواده علی مصلحی در خصوص نحوه بازداشت وی به "جرس" می گوید: "ما خبر بازداشت ایشان را از طریق یکی از مغازه داران محله که آقای مصلحی را می شناخت شنیدیم. روز چهارشنبه حوالی ظهر یک پژو 405 شخصی که چهار سرنشین داشت جلوی او نگه می دارند و به حالت آدم ربایی او را به زور سوار ماشین می کنند و می برند. البته از قبل یک موتور سوار آن طرفتر منتظر بود و با بی سیم کشیک می داد و گویا می دانستند علی از این خیابان رد می شود که بعد به لباس شخصی های داخل پژو خبر می دهد و علی را به زور می برند."
این عضو خانواده با اشاره بر اینکه علی قبلا سابقه بازداشت نداشته است خاطرنشان می کند: "این اولین بار است که علی را بازداشت می کنند، چند وقت پیش هم که دو تا از دخترای فامیل را بازداشت کرده بودند در زمان بازجویی از علی خیلی نام می برند و گفته بودند ما می دانیم که بزرگ شما در اصل گرداننده سایت و کارهای اینترنتی است و به موقع حساب علی مصلحی را هم می رسیم. یکی از دخترهای فامیلمان هم سه شب بازداشت بود و بعد تا برگزاری دادگاه با قید وثیقه آزاد شد و دیگری هم تعهد داد. بخاطر همین صحبتها و تهدیدها احتمال می رفت که او را دستگیر کنند البته نه به این شکل آدم ربایی! دقیقا در زمان تعطیلی هم او را بازداشت کردند و عملا نمی توانیم برای پیگیری به جایی مراجعه کنیم. فقط به پلیس 110 خبر دادیم که آنها هم گفتند خبری از او ندارند. حالا منتظریم فردا صبح وکیل ایشان به مراجع قضایی مراجعه کنند تا اطلاعی از محل نگهداری و وضعیتش بدست بیاوریم."
خانواده علی مصلحی تصریح می کنند: "علی در زمان انتخابات از حامیان جنبش سبز بود و در ستاد آقای میر حسین موسوی فعالیت می کرد. او وبلاگ نویس بود و مدام وبلاگش فیلتر می شد بخاطر همین در فیس بوک فعالتر شد. یک هفته نامه ای به نام "سخن روز" در کاشان منتشر می کردیم که قبل از انتخابات سال 88 توقیف شد. بعد علی سایت کاشان نیوز را اداره می کرد و گاه گاهی برای جرس هم مقاله می نوشت. در حقیقت علی اصلاح طلبی بود که طرفدار حقوق بشر بود و هیچگاه کار غیر قانونی انجام نمی داد و همیشه ما را به آرامش و رعایت ادب در حوزه نقد توصیه می کرد. خود علی همیشه می گفت من کار غیرقانونی انجام نمی دهم که نگران و ترسی داشته باشم همه فعالیت هایم علنی است."
علی مصلحی گرداننده کاشان نیوز و روزنامه نگار متعهدی بود که علی رغم فشارهای نهادهای امنیتی هیچگاه دست از نوشتن بر نداشت و تحلیل هایشان در سایت هایی مانند جرس منتشر می شد. مسیح علی نژاد، روزنامه نگار در وبلاگ خود در خصوص قلم او نوشته است: "هر بار سایت های راستی در توهین و تحقیر کسی مطلبی می نوشتند، با معرفت پا پیش می گذاشت و با دلیل و منطق مطلبی در وبلاگش می نوشت و بعد آرام تحلیل می کرد که راه ساختن جامعه از اینجا شروع می شود که رونامه نگاران و قلم به دستان اش دست از تخریب و توهین بردارند و به نقد بپردازند. او بیشتر وقت ها رسانه های هوادار حاکمیت را رصد می کرد و در نقد آنها همیشه با فکت و لینک های متعدد، سعی می کرد خیلی با دقت و بدون تندروی مطلب بنویسد. او برای نفس اعتراض، اعتراض می کرد و سکوت را راه چاره نمی دانست. برای نقد رسانه هایی که ذره ای اخلاق در سبک نوشتاری شان دیده نمی شد او با اخلاق می نوشت. نوشته هایش همیشه از نوعی شجاعت توام با آرامش سرشار بود. یعنی در اوج نا امنی در فضای داخلی ایران ساکت نشد و از جمله کسانی بود که همیشه اعتقاد و باورش را با زبانی نرم اما منتقدانه می نوشت."
خانواده این روزنامه نگار اصلاح طلب در پایان اضافه می کنند: " بسیار نگران وضعیت او هستیم و اصلا نمی دانیم علی الان در چه وضعیت و شرایطی است و بخصوص مادرش خیلی نگران است. امیدواریم هرچه زودتر او را آزاد کنند."

نامه ی یکی ازسرداران اخراجی سپاه به محمد نوری زاد


چندی پیش درمحفلی پاکت نامه ای درجیبم فروشد. سرکه برگرداندم با لبخند مردی مواجه شدم که سرورویش سپید بود. درهمان یک لبخندی که ازاو دیدم، اندوه را نیزشناختم. این آمیختگی تبسم و اندوه درنمِ اشکی که او برچشم داشت، مرا به شوق مطالعه نوشته اش ترغیب ترکرد.  اورفت ودرمیان جمعیت گم شد. ومن نامه راکه خواندم، دانستم ازسرداران اخراجی سپاه است. مطالعه ی شتابزده ی نامه ی این سرداراخراجی درهمان مجلس غریب مرامیخکوب کرد وبه چشمانم اشک وبه درونم غصه دواند. ابتدا درباره ی انتشار این نامه بسیار مردد بودم. اما خیرخواهی و غیرتی که ازکلمه های این نامه برمی جوشد، مرا برآن داشت که منتشرش کنم. تقدیم به همه فرزندان پاک نهاد ایران زمین. وبه سپاهیان درستکاری که هنوز پاک و شایسته اند. وبه سران وسردارانی که سپاه را به قهقرا سوق داده اند وهیچ ابایی ازاین که اسم نازنین سپاه درردیف لشگریان دژخیم وغارتگرتاریخ جا بگیرد ندارند. تقدیم به همه ی آنانی که برای برآمدن ایران وایرانی دل می سوزانند و صادقانه تلاش می کنند. تقدیم به رهبرجمهوری اسلامی ایران که مخاطب اصلی این نامه هموست:
سردار سپاهنامه ی یکی ازسرداران اخراجی سپاه به محمد نوری زاد
سلام ای نوری زاد عزیز، برادرجهادگرم، راوی فتح سالهای عاشقی
درهمین دوسه سال اخیر، من باتفاق عده ای دیگر از دوستانم ازسپاه اخراج شدیم. به این خاطرکه نمی خواستیم درجنایت ها وخیانت های بالادستی ها شریک باشیم. مثل خودت که نخواستی ملیجک دستگاه ملیجک دوست و ملیجک پروراین بلندپایگانِ دون باشی. با این تفاوت که اخراج تو با سروصدا انجام شد واخراج ما درسکوت وپشت درهای بسته وباحضورسه تا پنج نفری که خودشان اسم این جمع را گذاشته بودند: دادگاه نظامی.
من یک روز که تو مثل خودم نورچشمی دستگاه ولایت بودی تورا برای سخنرانی برای دانشجویان فنی دعوت کردم. صحبت زیادی بین من و تو رد وبدل نشد اما  آن روزدرردیف اول سالن نشستم تا ببینم این نوری زادی که می گویند همسنگرآوینی است ازچه دری وارد بحث می شود و ازچه دروازه ای خارج می گردد.
دوچیزازصحبت های آن روز تو به یادم مانده است. یکی کلی است ویکی موردی. کلی اش این که عالم وآدم را بهم دوختی تا به ما بفهمانی  صلاح وعاقبت بخیری مردم ایران بلکه صلاح بشریت دراین است که دررکاب ولی فقیه باشند. من ایرادی به این کلیت صحبت تو ندارم. همه ما مثل توفکرمی کردیم. توداشتی چیزی را به ما می گفتی که خیلی جلوترازامام خمینی سفره اش را پیش ما پهن کرده بود.
اما حرف صریحی که ازتو به یادم مانده این است که گفتی: “ما یک فرصت تاریخی داریم. مثل همه سلسله های گذشته. اگربرآیند رفتارما به نفع مردم بود، بقای ما امتداد پیدا می کند. اما اگرهیزم حق را اززیردیگ مردم بیرون کشیدیم و به زیردیگ خودمان گذاشتیم تردید نداشته باشیم که سقوط خواهیم کرد“.
تودرحالی آن روزازمردم وحق مردم صحبت کردی که هفته پیشش آیت الله مصباح یزدی درهمان سالن برای ما درهمین خصوص صحبت کرده بود و با آیه وحدیث سند آورده بود که درنظام اسلامی، مردم هیچ حقی ندارند. حق هرچه که هست تنها برای خدا وولی اوست. مردم گله ای هستند که نابالغ اند و خیروصلاح خود را نمی دانند وباید توسط چوپانان الهی به منزل مقصود برده شوند.
ماوسایرسپاهیان دراین سالهای پس ازانقلاب مرتب توسط سخنرانان ریزودرشت تغذیه می شدیم و خودمان هم مرتب مردم نگون بخت را با خزعبلات خود تغذیه می کردیم. گرچه دراین سالها  نسبت به رفتاربالادستی های سپاه جسته و گریخته اعتراض می کردیم اما اعتقادمان این بود که باید درسپاه بمانیم و ازاین امانت مردم و انقلاب حفاظت کنیم.
سران سپاه به هرسوراخ ناشایستی که سرفرومی بردند باید مارا که ازسرداران سرآمد سپاه بودیم توجیه می کردند. توجیه کردن ما هم کارساده ای نبود. چقدرمی توانستند با “آقا اینطورخواسته” ما را از معبر حرامخواری های خود عبوربدهند؟ حرف محوری ما این بود که می گفتیم سپاه نباید ازچارچوب وظایف قانونی خود خارج شود. آنها سالها با ” آقا اینطورخواسته” دهان مارا می بستند.
خودشان هم می دانستند که اگرتعداد این “آقا اینطورخواسته” ها زیاد شود، کارتوجیه سرداران حساس و معترض به جاهای باریک می کشد. اول سعی کردند با کشاندن ما که تعدادمان هم کم نبود به داخل گعده های خودشان که از پولهای بادآورده پربود مارا تطمیع کنند. ورود سپاه به کارقاچاق کالا و ارز درحالی صورت گرفت که بالادستی های ما ضرورت جذب سرمایه را برای اهداف انقلابی سپاه بهانه می کردند.
خنده دارنیست؟ ریاست جمهوری یک تشکیلاتی درست کرده بود به اسم “ستاد مبارزه با قاچاق کالا وارز” وهمزمان سرداران بالادستی سپاه ازجزیره های قشم وهرمزوابوموسی وحتی ازطریق پروازهای رسمی وبین المللی به همین کاریعنی قاچاق کالا وارز مشغول بودند. اعتراض گاه گاه ما باعث شد که ما به یک جمع ناراضی تبدیل شویم. شناسایی ما برای حفاظت اطلاعات سپاه کارشاقی نبود. کافی بود یک خطای آشکارصورت می گرفت تا صدای ما دربیاید.
ذهن مارا جوری تربیت کرده بودند که ما سالهای متمادی خیانت را درامتداد خدمت معنا می کردیم. چماقی درست کرده بودند ازامام وآقا وهرکجا که کارشان گره می خورد با آن چماق برسراعتقادات وباورهای ما می زدند ومارا به ضرب وزور مجاب می کردند.
من ازامروز که به دیروز خودم نگاه می کنم می بینم مردم کوچه وبازار چه راحت قضایا را تحلیل می کردند و جای ظالم و مظلوم را مشخص می کردند. درحالی که همین قضایا پیش روی ما هم بود وما تحلیل آنها را به راههای پرپیچ وخم ومسیرهای ازپیش تعیین شده می بردیم وبه نتیجه دلخواه خود می رسیدیم.
ما ورود سپاه به کارهای اقتصادی وحتی قاچاق را به اسم جذب سرمایه برای اهداف انقلابی سپاه تحمل کردیم. ورود سپاه به مسایل امنیتی واطلاعاتی را به اسم این که “وزارت اطلاعات” قاب دستمال دولت هاست وهیچ اعتمادی به آن نیست پذیرفتیم. با ورود سپاه به مسایل سیاسی به صرف این که غفلت درمجلس و دولت و نبود سپاه درجاهای حساس کشور ممکن است همان جاها را به دست معاندان ودشمنان بیندازد کنارآمدیم. اما سکوت دربرابرخونی که بعد ازانتخابات سه سال پیش ازمردم برزمین ریخته شد دیگر با “آقا اینطورخواسته” توجیه پذیرنبود. این شد که اعتراض های ما بالا گرفت. اول اعتراض بود وبعدش شد تمرد. گفتند بزنید مردم را گفتیم نمی زنیم. این اسمش تمردبود و تمرد هم سر و کارش با دادگاه نظامی است.
اول حرف ازاعدام زدند. که دستجمعی اعدامتان می کنیم. بعدش که دیدند ما تا پای مرگ ایستاده ایم خودشان کوتاه آمدند وما را به حبس های ده سال و هفت سال و پنج سال محکوم کردند وبعدا خودشان با وساطت این وآن که انصاف نیست اینها از استوانه های سپاه هستند، منت اغماض واخراج وبازنشستگی را حلقه گوشمان کردند. باورکن نوری زاد عزیز ازروزی که اخراج شده ام پرده های جهل یکی یکی از مقابل چشمانم کناررفته است. حالا می فهمم که چرا یک جوان هجده ساله چیزهایی را با مراجعه به عقل ساده خود می فهمیده ومن با عقل بسیط خود همانها را نمی فهمیدم.
من حالا می فهمم خروج یک کمپرسی جنازه جوانان هجده و نوزده ساله ازدرزندان اوین درسال شصت وهفت هیچ تعریفی جز جنایت نداشته ومن که سالها پیش این کمپرسی های پرازجنازه را به چشم خود دیده بودم وآن را به اسم ضرورت انقلابی توجیه کرده بودم، یک کوربه تمام معنا بوده ام. کوری که به صورت ظاهر چشم داشته اما جنایت را به ضرورت تفسیرکرده و از روی خون بچه های مردم گذشته وبرآن پا نهاده است.
این نامه را بخاطراین برای تو می نویسم که به مردم بگویم هنوز نیز درسپاه سرداران و افسرانی هستند که نسبت به جنایت ها وخیانت های سپاه حساس و معترضند ومانده اند تا روزی به مردم بپیوندند که ضرورت آن بیشترازامروز است. روزی که سپاه خواه ناخواه به روی مردم آتش خواهد گشود وپرونده اش را به خون مردم خواهد آلود تا شخصیت دریده ای که پیدا کرده کامل شود.
یکی از جرم های من می دانی چه بود؟ “تکثیروانتشارنامه اول ودوم وسوم نوری زاد درمیان سرداران سپاه وخانواده پاسداران“. البته من این کاررا انکارنکردم. با اولین قطره خونی که ازمردم کوچه وخیابان به زمین ریخته شد همین تردید ها وترک خوردن های مورد نظرتو مثل خوره به جان من و امثال من هم افتاد. تو شانس این را داشتی که رسما ازمردم عذرخواهی کنی وما به هزاردلیل که عمده ترینش شرم فراوان ونداشتن شهامت است، این عذرخواهی را به فرصتی که نمی دانم کی فرا می رسد موکول کردیم.
دریکی ازنوشته هایت به مسئله هسته ای گفتی “قمارهسته ای“. من خودم ازنزدیک درجریان این قماربوده ام. بخش وسیعی ازکارهای سایت نطنزوفردو را ازطریق دوستان بلافصل خود تعقیب می کردم. که قراربالا دستی ها ازاین “استفاده صلح آمیز” چه بوده وقراربوده به کجاها نیزختم شود!! نمی خواهم دراین خصوص پرده دری کنم اما ورود ما به این قماربا تأکید مستقیم همان مولایی صورت گرفت که این روزها برای خروج از بن بست های بین المللی میلیارد میلیارد به حساب چین روسیه پول واریز می کند که هوایش را درنشست های بین المللی داشته باشند و هرطورشده بشاراسد را برتخت خونینش حفظ کنند.
جالب نیست؟ سابقا ما به چین وروسیه پول می دادیم که برای ما نیروگاهی بسازند و جنسی به ما بفروشند اما این روزها این دوکشور زیرک بخاطر نگهداشتن بشاراسد ازکیسه مردم ما پول برمی دارند. بساط این قماربزرگ که عواقب باخت آن حالا حالاها گریبانگیر ملت ایران است توسط رهبری صورت گرفته ومی گیرد که همین کارش می توانست او را به محکمه بکشاند واورا ساقط کند.
رهبری که مجلس را به قول تو از ریخت انداخته وهمه نمایندگان را به عده ای چاپلوس و بی اراده تغییرهویت داده، رهبری که دولت مطلوبش از خفیف ترین دولت هاست و آدم را به یاد حاکمان بی خرد دوره قاجارمی اندازد، رهبری که دستگاه قضایی اش دستمال بیت مکرمش است، ورهبری که همه سرمایه اش را درقمارزندگی اش به دست سپاه سپرده تا سپاه همین سرمایه را درچیزی به اسم “ماندن برقدرت” برایش سرمایه گذاری کند، این رهبرمدتهاست که خود به دست خود ساقط شده. طبق همان موازین واصولی که درعرف وشرع، حقانیت وبقای یک ولی فقیه را با آن می سنجند. مگرمی شود ولی فقیهی دستش به خون مردم آلوده شده باشد و هنوز نورچشمی خدا باشد؟
نوری زاد عزیز، این روزها تو بلندگوی امثال من هم هستی. توفقط ازحقوق تباه شده مردم نمی نویسی. ازامثال من هم می نویسی که درپشت درهای بسته ما را به اعدام دروضعیت جنگی تهدید کردند و خودشان یک جوری سروته آن را با اخراج ما بهم آوردند. من به تومی گویم که سپاه تاگلو درفساد وغارت وخون فرورفته است.
درزندگی من وامثال من ازدلارهای نفتی و پولهای حرام قاچاق وزدوبندهایی که تو درنوشته هایت به گوشه هایی ازآنها اشاره کرده ای خبری نیست. خانه های سازمانی را که ازما گرفتند ما مدتها برای تهیه مسکن به هرطرف دویدیم. با سروصورتی که ازما سفید شده بودو عمری که گذشته ورفته بود و شهامتی که نیست تا به مردم بگوییم این سپاهیان چه پولهایی از کیسه شما برداشته اند وبرمی دارند.
من بدلیل شاخص بودن مسئولیتم هرچه بگویم شناسایی می شوم. مجبورم کلی بگویم وبگذرم.  سپاه رسما برای حذف آقای میرحسین موسوی برنامه ریزی کرد و مستقیم ازخود رهبردستخط داشت و قدم به قدم هم با خود رهبرهماهنگ شد و قدم به قدم هم برای زدن ها و کشتن هایش از بیت معظم اجازه گرفت.
دریکی ازنوشته هایت بخوبی به جریان حکم فرماندهی قرارگاه ثارالله اشاره کرده ای. رهبرازآقای رحیم صفوی پرسید اگر مردم ریختند به خیابانها و زدند و شکستند وآتش زدند حاضری با تانک ازرویشان بگذری؟ رحیم صفوی گفت بله و آقا حکمش را داد دستش.
این سرداران وسران سپاهی که من می شناسم هیچ راه برگشتی ندارند. اینها به همین راه با سماجت ادامه خواهند داد. اگرشده یک ملیون نفرازمردم ایران را به گلوله ببندند وبکشند که خود بمانند حتما این کاررا می کنند. هم پول دارند هم اسلحه. تنها امید من به پاسدارانی است که به قول تو پاک وانسان هستند. اینها ازداخل سپاه با سپاه دست به یقه خواهند شد. ما نیز مانده بودیم برای یک چنین روزهایی. اما شناسایی شدیم یا بی گداربه آب زدیم و اخراج شدیم. اما نوید بدهم که درداخل سپاه فراوانند پاسدارانی که اصل ونسب دارند و نمی خواهند واجازه نمی دهند دستشان به خون مردم آلوده شود.
حرف آخر من درباره این روزهای مردم بی دفاع ایران است که اسیرمشتی ابله شده اند. این رییس جمهوری ابلهی که می گفت: “آنقدر قطعنامه برعلیه ما صادر کنند تا قطعنامه دونشون پاره بشه” بیاید و این بساط بین المللی را که علیه ما پهن شده جمع کند. رییس جمهوری که دلبخواه شخص رهبربود و او همه چیزش را فدای بالاآمدنش کرد حالا بیاید واین فلاکت را از سرایران وایرانی کناربزند.
من دیدم نمایندگان ابله ترمجلس دوفوریت بستن تنگه هرمز را تصویب کرده اند این نامه را نوشتم تا بعنوان یک کارشناس نظامی بگویم همه عُده و عُرضه ما درمقابل ناتو و ناوهای جنگی آمریکا زیاد زیاد دوام بیاورد نهایتا دوازده ساعت تا یک روز است. بعدش که همه زیرساخت های ما را زدند وکاری هم ازموشک های مشکوک ما برنیامد، ملت ما را گلوله می کنند و می فرستند به چهل سال قبل. می رویم پشت سرافغانستان وکاسه گدایی دردست می گیریم.
این را هم بگویم ونامه ام تمام کنم که: دراین قمارهسته ای، ابله باشند اعضای آژانس که باورکنند اینهمه تأسیسات روزمینی و زیرزمینیِ رهبربرای استفاده صلح آمیزازدانش هسته ای بوده و برای غنی سازی بیست درصدی اورانیوم. جناب رهبرگفت که ما دروغ نمی گوییم و غیرازاستفاده صلح آمیز قصد وغرضی نداشته ایم ونداریم. این یک دروغ علنی وآشکاراست. خود او وخیلی ازماها می دانیم که این حرف یک دروغ استراتژیک ومصلحتی است. یک دروغ ازطرف کسی که برای حفظ نظام هم نباید دروغ بگوید. چرا که دروغ به این بزرگی اول برآیندش همین سقوط اوست از منصبی که برآن نشسته ودست ازآن نمی کشد.
الف – میم : سردار اخراجی سپاه

Thursday, April 5, 2012

Wednesday, February 29, 2012

تعداد کشته شده‌های جنبش بیش از ۸۰۰ نفر می‌باشد.

امروز خبری خوندم در مورد اینکه تعداد کشته شدهای ۳۰ خرداد ۳۰ تا ۶۰ نفر بود.
من یکی‌ از دوست‌های نزدیکم تو بیمارستانی که مجروح ها رو میبردن اونجا کار میکرد. همون موقع دو سال پیش به من گفت که چطور اجساد کشته شدهارو میریختان پشت وانت و به جای نا معلومی میبردن.
دوستم به من گفت حداقل ۲۰۰ تا کشته رو خودش شمرده بود.
من این خبرو همون موقع هم به سایت‌های خبری مختلف فرستادم ولی‌ کسی‌ استقبال نکرد.

Sunday, February 26, 2012

وقاحت هم حدی دارد: دروغ گویی بنگاه خبرسازی فارس در مورد گفته‌های اصغر فرهادی در مراسم اسکار


رهادی پس از دریافت جایزه اسکار:
مردم ایران با وجود دشمنی‌های غرب با برنامه هسته‌ای برای تمام فرهنگ‌ها ارزش قائلند
خبرگزاری فارس: اصغر فرهادی پس از دریافت جایزه اسکار، گفت: با افتخار و غرور این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم می‌کنم، مردمی که علی‌رغم تمام دشمنی‌ها و تنش‌هایی که طی ماه‌های اخیر بر سر برنامه هسته‌ای ایران میان غرب و ایران به وجود آمده برای تمامی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها ارزش قائلند.

خبرگزاری فارس: مردم ایران با وجود دشمنی‌های غرب با برنامه هسته‌ای برای تمام فرهنگ‌ها ارزش قائلند
به گزارش خبرگزاری فارس، فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان این دوره از رقابت‌های اسکار شد و «اصغر فرهادی»، کارگردان و نویسنده این فیلم برای گرفتن جایزه بروی سن رفت.
«اصغر فرهادی» هنگام دریافت این جایزه ضمن تشکر از حضار گفت: این جایزه را در حالی دریافت می‌کنم که همه جا در میان سیاستمداران صحبت از جنگ، خشنونت و نامهربانی است، ایران با آن فرهنگ درخشان، غنی و کهن خود که در زیر گرد و غبار سنگین سیاست مدفون شده، با شما حرف می‌زند.
«فرهادی» خطاب به حضار گفت: من با افتخار و غرور این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم می‌کنم، مردمی که علی‌رغم تمام دشمنی‌ها و تنش‌هایی که طی ماه‌های اخیر بر سر برنامه هسته‌ای ایران میان غرب و ایران به وجود آمده برای تمامی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها ارزش قائلند.
انتهای پیام/

Wednesday, February 8, 2012

یک ذهن متوهم فقط میتونه انتظار داشته باشه تو این شرایط 25 بهمنی از جنس حماسه رخ بده!

نمی دونم چرا ولی احساس میکنم یک ذهن متوهم فقط میتونه انتظار داشته باشه تو این شرایط 25 بهمنی از جنس حماسه رخ بده!
وقتی اینطوره دعوت به خیابون یعنی چی؟
نمیدونم هنر ج ا ا هست یا بدبیاری این ملت فلک زده، که اینقدر بحران پشت سر هم دیگه تو سر ملت خراب میشه که دیگه دستگیری و زد و بند و کشتن و گروگان گرفتن آدمها قلب های خشکیده ملت رو به تپیدن نمیندازه!
غم نان است برادر، خواهر!
غم نان اگر می گذاشت ما هم یلی بودیم!